ای اباعبدالله الحسین من به درگاه خداتقرب می جویم وبه درگاه رسولش و به حضرت امیرالمومنین و حضرت

فاطمهوحضرت حسن وبه حضرت توقرب می طلبم بواسطه محبت و دوستی تو


دوشنبه ششم محرم الحرام سال 61هجری قمری

1-در این روز عبیدالله بن زیاد نامه ای برای عمربن سعد فرستاد که:من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره وپیاده

تورا تجهیز کرده ام.بدان که هرروز و هرشب گزارش کار تو برای من می آید

2-در این روز حبیب بن مظاهر اسدی به امام حسین(ع)عرض کرد:یابن رسول الله!در این نزدیکی طائفه ای از

بنی اسد سکونت دارند که اگر اجازه دهیدمن به نزد آنها بروم و آنها را بسوی شما دعوت نماییم.

امام علیه السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه نزدآنهارفت و به آنان گفت:بهترین ارمغان را برایتان آورده

ام.شما را به یاری پسر رسول خدادعوت میکنم.او یارانی دارد ک هرکدام بهتر از هزار مرد جنگی استوهرگز او

را تنها نخواهند گذاشت.عمربن سعد او را بالشکری انبوه محاصره کرده چون شما قوم من هستید شما را به این راه

خیر دعوت میکنم…

در این هنگام مردی از قبیله بنی اسد که او را عبالله بن بشیر می نامیدند برخاست و گفت:من اولین کسی هستم که

این دعوت را میپذیرم.

3-سپس مردان قبیله که تعدادشان به90 نفر میرسید برخاستندوبرای یاری امام حسین(ع)حرکت کردند.در این میان

مردی مخفیانه عمربن سعد را آگاه کردو او مردی به نام ارزق را با400سواربه سویشان فرستادآنان میان راه با هم

درگیر شدند درحالی که فاصله چندانی با امام حسین(ع)نداشتند.هنگامی که یاران بنی اسد دانستند تاب مقاومت

ندارند در تاریکی شب پراکنده شدند و به قبیله خود بازگشتند.حبیب بن مظاهر به خدمت امام(ع) آمدو جریان را

بازگو کرد.امام علیه السلام فرمودند:“لا حول ولا قوه الا بالله”

موضوعات: محرم  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...