حس خوب طلبه گی


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        


سلام دوستان طلبه ازتون تشکر میکنم که از وبلاگ من دیدن کردین. نمیخام شعار بدم پس خیلی خلاصه بیان میکنم طلبه بودن واقعا حس خوبی داره چون باعث شده از دنیای خسته کننده ای که قبلا داشتم بیام بیرون و شورو نشاط جدید و معنوی رو تجربه کنم واز خدا شاکرم و امیدوارم بتونم لیاقت سرباز بودن امام زمان و رهبر عالی مقام رو داشته باش. ومن الله التوفیق



جستجو


 



وقتــی می‌پرســند :

نمــی‌ پزیــد در ایــن “گــرما"؟!
یــک لبخـــند بــزن
و بــگو : ســرگرم عشــقبــازی که باشــی و در اشــتیاق خاکــستر شدن،
این گرما که “شــوخی کوچــکی” بیش نیـــست!
و بعــد دقیــق شو در چــهرشان، تا خـوب بـبینـی که چــطور می‌شود با یک “چــادر"،
تمــام ِ معـــادلات عقلانــی‌شـان را در لحـــظه‌ای بر هــم زد…

 

موضوعات: حجاب  لینک ثابت
[شنبه 1395-04-26] [ 05:06:00 ب.ظ ]




دقت کردین:

مردها وقتی گریه میکنند دستشان بر چشمانشان

وزنها گزیه میکنند دستشان بر دهانشان است

سرچشمه بیشتر گناهان مردان چشمانشان است

و سرچشمه بیشتر گناهان زنان دهانشان

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1395-04-20] [ 12:29:00 ق.ظ ]




اوضاع کنونی بسیار شبیه جنگ احزاب است در این شرایط افراد سست ایمان اظهار باس و خود کم بینی میکنند

„رهبر انقلاب شب کذشته در دیدار رمضانی دانشجوبان:سخن اصلی من به دانشجویان تقویت ایمان است زیرا تنها با ایمان می توان دردر مشکلات مبارزه و مجاهدت کرد

امروز همه ی زورکویان مقابل جمهوری اسلامی صف ارایی کرده اند

ذر این شرایط افراد سست ایمان اظهار باس و خود کم بینی میکنند اما افراد با ایمان هر قدر شرایط سخت تر شود قوی تر می ایستند„

12 تیر 1395

موضوعات: محرم  لینک ثابت
[یکشنبه 1395-04-13] [ 10:52:00 ب.ظ ]




تشرفات آیت الله میر جهانی به محضر امام زمان (عج)

علّامه میرجهانی مبتلا به کسالت نقرس و سیاتیک (عرق النساء) شده بودند. ایشان برای رفع این بیماری چندین سال در اصفهان، خراسان و تهران معالجه قدیم و جدید نموده بودند ولی هیچ نتیجه‌ای حاصل نشده بود. خودشان می‌فرمودند:‌ روزی برخی دوستان آمدند و مرا به شیروان برند.

در مراجعت به قوچان که رسیدیم، توقف کردیم و به زیارت امامزاده ابراهیم که در خارج شهر قوچان است، رفتیم. چون آنجا هوای لطیف و منظره جالبی داشت رفقا گفتند: نهار را در همانجا بمانیم. آنها که مشغول تهیه غذا شدند، من خواستم برای تطهیر به رودخانه نزدیک آنجا بروم دوستان گفتند: راه قدری دور است و برای پا درد شما مشکل بوجود می‌آید.

گفتم: آهسته آهسته می‌روم و رفتم تا به رودخانه رسیدم و تجدید وضو نمودم. در کنار رودخانه نشسته و به مناظر طبیعی نگاه می‌کردم که دیدم شخصی با لباسهای نمدی چوپانی آمد و سلام کرد و گفت: آقای میرجهانی شما با اینکه اهل دعا و دوا هستی، هنوز پای خود را معالجه نکرده‌اید.

گفتم: تاکنون که نشده است، گفت آیا دوست دارید من درد پاهای شما را معالجه کنم؟ گفتم: البته. پس آمد و کنار من نشست و از جیب خود چاقوی کوچکی در آورد و اسم مادرم را پرسید (یا بُرد) و سرچاقو را بر اول درد گذاشت و به سمت پایین کشید و تا پشت پا آورد، سپس فشاری داد که بسیار متألم شده گفتم: آخ. پس چاقو را برداشت وگفت: برخیز، خوب شدی.

خواستم بر حسب عادت و مثل همیشه با کمک عصا برخیزم که عصا را از دستم گرفت و به آن طرف رودخانه انداخت. دیدم پایم سالم است، برخاستم و دیگر ابداً پایم درد نداشت. به او گفتم: شما کجا هستید. گفت: من در همین قلعه هستم و دست خود را به اطراف گردانید. گفتم: پس من کجا خدمت شما برسم.

فرمود: تو آدرس مرا نخواهی دانست ولی من منزل شما را می‌دانم کجاست و آدرس مرا گفت و فرمود: هر وقت مقتضی باشد خود نزد تو خواهم آمد و سپس رفت. در همین موقع رفقا رسیدند و گفتند: آقا عصایتان کو؟ من گفتم: آقایی نمد پوش را دریابید هر چه تفحص و جستجو کردند اثری از او نیافتند

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[شنبه 1395-04-12] [ 10:20:00 ب.ظ ]




دلتنک گه میشوم چادرم میشود برایم مصداق حرم!

آخربوی کربلا میدهد!

عطرمادرم زهرا(س)را میدهد

گاهی که نفس کشیدن برایم سخت میشود…

میروم در هوای چادرم نفس تازه میکنم…

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:18:00 ب.ظ ]




ای حسین (ع)پدر ومادرم(عزیزترین عزیزانم)به فدایت

سه شنبه هفتم محرم الحرام سال62 هجری قمری

1-در روز هفتم محرم عبیدالله بن زیاد ضمن نامه ای به عمربن سعد از وی خواست تا باسپاهیان خود بین امام حسین و یاران و آب

فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد عمربن سعد بدون فاصله"عمروبن حجاج"را با500 سوار در کنار شریعه

فرات مستقر کرد و مانع دسترسی امام حسین(ع) ویارانش به آب شدند

2-در این روز مردی به نام"عبیدالله بن حصین ازدی"که از قبیله “بجیله"بود-فریاد برآورد:ای حسین:این آب را بسان رنگ آسمانی

نخواهی دید!بخدا سوگند که قطره ای از آن را نخواهی آشامید. تا از عطش جان دهی!امام (ع) فرمودندخدایا او را از تشنگی بکش و

هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده

حمید بن مسلم میگوید:بخدا سوگند پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی که بیمار بود قسم به آن خدایی که جز او پروردگاری

نیست  دیدم که عبیدالله بن حصین آنقدر اب می آشامید تا شکمش بالا می آمدو آن را بالا می آوردو باز فریاد می زد العطش!باز

آب میخورد ولی سیراب نمیشد چنین بود تا به هلاک  رسید.

موضوعات: محرم  لینک ثابت
[شنبه 1393-08-10] [ 09:05:00 ب.ظ ]




ای اباعبدالله الحسین من به درگاه خداتقرب می جویم وبه درگاه رسولش و به حضرت امیرالمومنین و حضرت

فاطمهوحضرت حسن وبه حضرت توقرب می طلبم بواسطه محبت و دوستی تو


دوشنبه ششم محرم الحرام سال 61هجری قمری

1-در این روز عبیدالله بن زیاد نامه ای برای عمربن سعد فرستاد که:من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره وپیاده

تورا تجهیز کرده ام.بدان که هرروز و هرشب گزارش کار تو برای من می آید

2-در این روز حبیب بن مظاهر اسدی به امام حسین(ع)عرض کرد:یابن رسول الله!در این نزدیکی طائفه ای از

بنی اسد سکونت دارند که اگر اجازه دهیدمن به نزد آنها بروم و آنها را بسوی شما دعوت نماییم.

امام علیه السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه نزدآنهارفت و به آنان گفت:بهترین ارمغان را برایتان آورده

ام.شما را به یاری پسر رسول خدادعوت میکنم.او یارانی دارد ک هرکدام بهتر از هزار مرد جنگی استوهرگز او

را تنها نخواهند گذاشت.عمربن سعد او را بالشکری انبوه محاصره کرده چون شما قوم من هستید شما را به این راه

خیر دعوت میکنم…

در این هنگام مردی از قبیله بنی اسد که او را عبالله بن بشیر می نامیدند برخاست و گفت:من اولین کسی هستم که

این دعوت را میپذیرم.

3-سپس مردان قبیله که تعدادشان به90 نفر میرسید برخاستندوبرای یاری امام حسین(ع)حرکت کردند.در این میان

مردی مخفیانه عمربن سعد را آگاه کردو او مردی به نام ارزق را با400سواربه سویشان فرستادآنان میان راه با هم

درگیر شدند درحالی که فاصله چندانی با امام حسین(ع)نداشتند.هنگامی که یاران بنی اسد دانستند تاب مقاومت

ندارند در تاریکی شب پراکنده شدند و به قبیله خود بازگشتند.حبیب بن مظاهر به خدمت امام(ع) آمدو جریان را

بازگو کرد.امام علیه السلام فرمودند:“لا حول ولا قوه الا بالله”

موضوعات: محرم  لینک ثابت
[جمعه 1393-08-09] [ 07:37:00 ب.ظ ]




یاابا عبدالله الحسین مصیبت توبرما و بر همه اهل اسلام وآسمان بزرگ وسهمگین است

خدالعنت کند امتی را که بنای ستم و بیداد رابنیان نهادند

یکشنبه پنجم محرم الحرام سال61 هجری قمری

1-در این روزعبیدالله بن زیاد شخصی بنام"شبث بن ربعی"را به همراه یک هزار نفر به طرف کربلا

گسیل داد.

2-عبیدالله بن زیاد در این روز دستور داد تاشخصی بنام"زجربن قیس"بر سر راه کربلا

بایستدوهرکسی را که قصد یاری امام حسین علیه السلام داشته وبخواهد به سپاهامام ملحق شود به قتل

برساند.همراهان این مرد500نفر بودند.

3-در این روز باتوجه به تمام محدودیتهایی که برای نپیوستن کسی به سپاه امام حسین علیه السلام

صورت گرفت.مردی به نام"عامربن ابی سلامه"خودرا به امام علیه السلام رساندوسرانجام در کربلا

در روزعاشورابه شهادت رسید.

موضوعات: محرم  لینک ثابت
[پنجشنبه 1393-08-08] [ 11:25:00 ق.ظ ]