یخ فروش |
![]() |
?صدای ناله توام با گریه توجهش را جلب کرد. گریه این وقت شب! احتمال اینکه نیازمند باشد کافی بود تا سید مهدی را به خود بکشاند.
?#سید_مهدی_قوام عارف نام آشنای زمان ما، و از جمله آنانی بود که چون خدایش را بزرگ می دید دنیا برغیش پست بود.
حدسش درست بود، یخ فروش کنار خیابان و کنار چرخ دستی اش نشسته بود و ناله می کرد:
?بیاید یخ دارم، بیاید ازم یخ بخرید …. بیاید سرمایه ام داره آب می شه. بیاید اگر امروز اینا رو نخرید فردا بیکار می مونم…. بیاید یخ ندارم، آب خنک دارم، بیا سرمایه ام آب شده….
+ همه بارت چند؟
?اول خیال کرد مسخره اش می کنه… بعد که مطمئن شد قضیه راسته. فقط پول یخ ها رو بدون سود گرفت و روی سید مهدی رو بوسید…
?هنوز خیلی دور نشده بود که دید صدای ناله از پشت سرش بلند شده. سید مهدی بود که حالا جای یخ فروش نشسته بود…
- سرمایه ام آب شد. کسی ازم نمی خره…
با نگاه مبهوت پرسید: آقا شما چرا؟!
- من عمرم آب شده، عمرم در گناه آب شده، سرمایه ام رو از دست دادم…. کسی نیست که عمر آب شده ام رو بخره…
#امیرمومنان: با گذشت هر #لحظه، #عمر نابود می شود…
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1396-05-14] [ 03:16:00 ب.ظ ]
|